امروز داشتم تو آشپزخونه کار می کردم و طبق معمول آروین هم تو آشپزخونه تو دست و پای من مشغول بود وقتی داشتم ظرفها رو می شستم اونم یه لیوان دستش گرفته بودو منو هول میداد و مدام گفت مامان بغل میکن من میوان بیشویم میدونستم اگه بغلش کنم دیگه ول کن نیست و تا خودشو خیس آب نکنه دست بردار نیست برای همین بهش گفتم آروین صد دفعه بهت گفتم وقتی دارم کار میکنم منو هول نده اما خوب این حرفها که تو گوشش نمی رفت و طرف میرفتم اونم می اومدو اصرار میکرد بغلش کنم منم چون مجبور بودم تا بچه خوابه کارامو انجام بدم بهش میگفتم صبر کن عزیزم کارام که تموم شد هرچقدر خواستی بغلت میکنم بعد آروین چند دقیقه ای ساکت شد اما بعدش دوباره پاچه شلوارمو گرفتو میکشید...